گنجور

 
یغمای جندقی

زان مرا بیش ز مرغان قفس زاری‌هاست

که به غیر از شکن دام گرفتاری‌هاست

بینم آن خواب اگرم دیده به عمری غنود

که مرا عمر دگر مایه بیداری‌هاست

آسمان شد ز پی خصمی من پشت زمین

ای دل ای دیده من وقت مددکاری‌هاست

روز تنهائی و پایان وصال و شب هجر

ای غم عشق بیا کاول غمخواری‌هاست

خرقه و سبحه و سجاده فکندم چه کنم

اولین شرط ره عشق سبکباری‌هاست

نامد از بهر عیادت به سرم تا دم مرگ

آه کآخر نفسم اول بیماری‌هاست

کار دل با تو ندانم به کجا انجامد

او نوآموز و ترا شیوه دل‌آزاری‌هاست

جز به یغما نرسد سلطنت ملک نعیم

رحمت از شحنه بازار گنه‌کاری‌هاست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode