می بده که در دادنِ می یاریهاست
کار این است دگرها همه بیکاریهاست
هیچ آرامش و آسایش و آسانی نیست
در عنا خانه دنیا همه دشواریهاست
به خلافِ فقها پیر خرابات منم
که میانِ ورع و میکده بیزاریهاست
گو ملامت گرِ بیفایده خود را دریاب
در دلآزاریِ عشّاق گرفتاریهاست
نیکبخت است که بر وی نبود پوشیده
که عقوبت همه مشتق ز دلآزاریهاست
درد و رنج و غم و اندوه و ملامت بر دل
بارِ عشق است و بر او این همه سرباریهاست
تلخیِ شربت هجران و ترشروییِ صبر
شوربختا که چنین محتملِ خواریهاست
هر نزاری چو نزاری نبود بیزر و زور
چه کند زاری و خود پیشه او زاریهاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان مرا بیش ز مرغان قفس زاریهاست
که به غیر از شکن دام گرفتاریهاست
بینم آن خواب اگرم دیده به عمری غنود
که مرا عمر دگر مایه بیداریهاست
آسمان شد ز پی خصمی من پشت زمین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.