×
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
ترکم زمی مغانه سرمست
میآمد و عقل رفته از دست
مخمور ز باده چشم جادو
شوریده ز باد زلف چون شست
در باره سوار بود چون دید
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
رویت به هر انجمن دریغ است
سرو تو به هر چمن دریغ است
جایی که سخن رود ز رویت
وصف گل و نسترن دریغ است
در دست نسیم صبحگاهی
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
ما گر چه ز خدمتت جداییم
تا ظن نبری که بیوفاییم
آنها که وفا به سر نبردند
زنهار گمان مبر که ماییم
ما زرق و ریا نمیفروشیم
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
میآمد و خلق شهر در پی
وز شرم روان ز عارضش خوی
دزدیده به سوی من نظر کرد
کز دوست مباش بیخبر هی
در حال و ان یکاد برخواند
[...]