×
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
ای دل و جان عاشقان خسته تیغ مرحبا
غلغله تو در سمک کوکبه تو در سما
غیرت تو هزار را برده بعالم فنا
بر سر کوی عاشقی کشته بتیغ ابتلا
باده بنوش و دم مزن صید در حرم مزن
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵
دوش بر اوج لا مکان خیمه اصطفا زدم
نوبت ملک لم یزل بر در کبریا زدم
داد خدای ذوالمنن جان مرا مئی کزو
برمه و خور ز نور آن شعشعه صفا زدم
خلعت جود یافتم، بار ودود یافتم
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲
ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من
صد پی اگر جفا کند، صدق و صفاست کار من
خسرو بی نظیر من، حاکم من، امیر من
دلبر ناگزیر من، باغ من و بهار من
نور من و سرور من، حاضر من، حضور من
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » ملمعات » ملمعات گیلکی » شمارهٔ ۴
قبله جان من تویی، گیل فرشته رنگ و بو
ماه سپهر مکرمت، سرو ریاض آرزو
گیل نهای، فرشتهای، وز دل و جان سرشتهای
گیل که بو؟ که بو چنین حوروَش و فرشتهخو؟
می دل و دین تی فدا، خوا ببری که وس خوشی
[...]