گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵ - نوایی

 

غمش در نهانخانهٔ دل نشیند

به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم

که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند

خلد گر به پا خاری آسان بر آرم

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

زبامی چو بینم که ماهی برآید

به یاد توام از دل آهی برآید

زدل هر دمم گرنه آهی برآید

کی از کنج چشمش نگاهی برآید

ندارد ملک چون سرداد خواهان

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

مرا کام دل گر ز یاری برآید

خوشم، گر پس روزگاری برآید

زهم گر بر آید دو عالم چه پروا

مبادا که یاری ز یاری برآید

بما چند کاوش، حذر کن ز آهی

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح ابوالحسن علی بن ابیطالب گوید

 

ز دل با تو ای شوخ شیرین‌شمایل

چه گویم که کارت نیفتاده با دل

گرفتم که از حال دل با تو گویم

ترا ز آن چه پروا مر از آن چه حاصل

که آگاهی از حال کشتی نشینان

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode