رفت آن کهم برِ تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود
از سر ناز و از سرِ کَشّی
هر نفس با منت عتایی بود
در کف من ز دست ساقی وصل
هر زمان ساغر شرابی بود
وعدههای خوشم همی دادی
آن همه وعدهها سرابی بود
روزگار وصال جمله گذشت
گویی آن روزگار خوابی بود
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
رفت آن کهم برِ تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود
از سر ناز و از سرِ کَشّی
هر نفس با منت عتایی بود
در کف من ز دست ساقی وصل
هر زمان ساغر شرابی بود
وعدههای خوشم همی دادی
آن همه وعدهها سرابی بود
روزگار وصال جمله گذشت
گویی آن روزگار خوابی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد گذشتههایی میافتد که فردی محبوب و پرشور در زندگیاش حضور داشت. او از لحظات زیبای وصال و محبت سخن میگوید که در آن زمانها، همه چیز شیرین و دلپذیر به نظر میرسید. اما اکنون به یاد میآورد که آن وعدههای زیبا تنها فریبنده بودند و روزگار وصال به سرعت گذشت و به نوعی به یک خواب فراموش شده تبدیل شد.
هوش مصنوعی: رفتی و دیگر آن کسی که برای من آبی بود یا به سلامم پاسخی میداد، دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: با ناز و ظرافت هر لحظه با لطف و بخششی همراه بود.
هوش مصنوعی: در دستان من، به خاطر بادهنوشی ساقی، هر لحظه یک جام شراب وجود داشت.
هوش مصنوعی: تو به من وعدههای شیرینی میدادی، اما در حقیقت آن وعدهها فقط یک حس توهم و ناامیدی بودند.
هوش مصنوعی: زمانی که در کنار هم بودیم، به سرعت گذشت؛ انگار که همه آن لحظات زیبا، خواب و خیال بودهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفت آن کم بر تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود
از سر ناز وز سر خوبی
هر دمی با منت عتابی بود
وعدههای خوشم همی دادی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.