طرح نوی در سخن انداختم
طرح سخن نوع دگر ساختم
بر سر این کوی جز این خانه نیست
رهگذر مردم دیوانه نیست
ساختهام من به تمنای خویش
خانهای اندر خور کالای خویش
هیچ کسم نیست به همسایگی
تا زندم طعنه ز بیمایگی
بانی مخزن که نهاد آن اساس
مایه او بود برون از قیاس
خانه پر از گنج خداداد داشت
عالمی از گنج خود آباد داشت
از مدد طبع گهر سنج خویش
مخزنی آراست پی گنج خویش
بود در او گنج فراوان به کار
مخزن سد گنج چه، سد سد هزار
گوهر اسرار الهی در او
آنقدر اسرار که خواهی در او
هر که به همسایگی او شتافت
غیرت شاهی جگرش را شکافت
شرط ادب نیست که پهلوی شاه
غیر شهان را بود آرامگاه
من که در گنج طلب میزنم
گام در این ره به ادب میزنم
هم ادبم راه به جایی دهد
در طلبم قوت پایی دهد
جهد کنم تا به مقامی رسم
گام نهم پیش و به کامی رسم
کام من اینست که فیاض جود
انجمن آرای بساط وجود
مرحمت خویش کند یار من
کم نکند مرحمت از کار من
آن که به ما قوت گفتار داد
گنج گهر داد و چه بسیار داد
کرد به ما لطف ز لطف عمیم
نادره گنجی و چه گنج عظیم
آن که از این گنج نشد بهرهمند
قیمت این گنج چه داند که چند
دخل جهان گشته مهیا از این
بلکه دو عالم شده پیدا از این
بود جهان بر سر کوی عدم
بیخبر از وضع جهان قدم
نه سخن کون و نه ذکر مکان
نه ز هیولا وز صورت نشان
نام سما و لقب ارض نه
عمق نه وطول نه و عرض نه
چون نه ز ابعاد نشان بود و نام
قابل ابعاد که بود و کدام
غیر برون بود ز ملک وجود
غیر یکی ذات مقدس نبود
بود یکی ذات و هزاران صفات
واحد مطلق صفتش عین ذات
زنده باقی احد لایزال
حی توانا صمد ذوالجلال
بیند و گوید نه به چشم و زبان
زو شده موجود هم این و هم آن
آن که از او دیده فروزد چراغ
وز مدد باصره دارد فراغ
وان که دهد کام و زبان را بیان
هست چه محتاج به کام و زبان
آنچه نه او بود نمودی نداشت
محض عدم بود و وجودی نداشت
خلوتیان جمله به خواب عدم
در تتق غیب فرو بسته دم
تیره شبی بود، درآن تیره شب
ما همه در خواب فرو بسته لب
شام سیاهی که دو عالم تمام
گم شده بودند در آن تیره شام
موج برآورد محیط قدم
ابر بقا خاست ز بحر کرم
گشت از آن ابر که شد درفشان
حامله در صدف کن فکان
شعشعهٔ آن گهر شب فروز
کرد شب تار جهان همچو روز
صبح دل افروز عنایت دمید
باد روان بخش هدایت وزید
کوکبهٔ مهر پدیدار شد
هر دو جهان مطلع انوار شد
از اثر گرمی آن آفتاب
دیده گشودند جهانی ز خواب
عقل جنیبت ز همه تاخت پیش
رایت خویش از همه افراخت پیش
فوج به فوج از پی هم میرسید
خیل و حشم بود که صف میکشید
جیش عدم سوی وجود آمدند
بر سر میدان شهود آمدند
تاخت برون لشکری از هر طرف
پیش جهاندند و کشیدند صف
لشکر حسن از طرفی در رسید
عشق و سپاهش ز برابر رسید
از طرف حسن برون تاخت ناز
وز طرف عشق در آمد نیاز
عشق و سپاهی ز کران تا کران
حسن و وفا بود جهان تا جهان
محنت و درد سپه بیشمار
آمد و صف زد ز یمین و یسار
سوز و گداز آمده در قلبگاه
زد علم خویش به قلب سپاه
از صف خود عشق جدا گشت فرد
تاخت به میدان و طلب کرد مرد
پر جگر آن مرد که شد مرد عشق
آمد و نگریخت ز ناورد عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف فضای معنوی و جستجوی حقیقت میپردازد. شاعر از دنیای مادی فاصله میگیرد و به ایجاد خانهای درونی، که نمایانگر جستجوی او برای معنای گنجها و اسرار الهی است، اشاره میکند. او تأکید میکند که تنها کسی که در این خانه است، خود اوست و هیچکس به همسایگی او نیست.
شاعر به رابطهاش با خداوند و نزول رحمت و نعمتهایش اشاره میکند و از خود تلاش میکند تا در این مسیر به مقامی والا برسد. او به زیبایی جهان و عجایب آن پرداخته و از عالم وجود به عالم عدم میرود، تا به ذات واحد و صفات او بپردازد.
در ادامه، شاعر از بیداری انسانها از خواب غفلت و ظهور نور حقیقت سخن میگوید. او به لشکر عشق و حسن اشاره میکند که در میدان وجود به تکاپو آمدهاند و محنت و درد به عنوان بخشی از تجربه انسانی مطرح میشود.
در نهایت، شاعر با تأکید بر دلدادگی و عشق به حقیقت، بر جدایی عشق و آگاهی از مادیات و تلاش برای پیوستن به آنچه والا و مقدس است، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: من ایدهای جدید در گفتارم به وجود آوردم و سخن را به شکلی تازه و متفاوت ارائه کردم.
هوش مصنوعی: در این خیابان تنها همین خانه وجود دارد و هیچ فرد عاقلی در حال گذر نیست. همه کسانی که از اینجا عبور میکنند، دیوانه به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: من به خواسته خودم، خانهای ساختهام که به شایستگی نیازها و خواستههایم را در آن جا دهم.
هوش مصنوعی: هیچکس در اطرافم نیست که مرا با کنایهای از بیارزشی و بیمقداری اذیت کند، در حالی که هنوز زندهام.
هوش مصنوعی: کسی که پایهگذار این مخزن بزرگ است، منبع آن از حد و مرزها فراتر است.
هوش مصنوعی: خانه پر از نعمت و سرمایهای بود که خداوند به او بخشیده بود و آن عالم با این ثروت خود، زندگیاش را رونق بخشیده بود.
هوش مصنوعی: با کمک توانایی ذاتی و خلاقیت خویش، جایی را برای ذخیرهسازی ثروت و گنجینههای زندگیام آماده کردهام.
هوش مصنوعی: در او گنجینهای بسیار وجود داشت، ولی برای نگهداری این ثروت، نیازی نیست که آن را به سختی محافظت کنیم؛ چرا که هر قدر هم که محافظت کنیم، باز هم به اندازههای زیاد و بیشماری در دسترس است.
هوش مصنوعی: وجود او مملو از رازهای الهی است و آنقدر راز و رمز در او نهفته است که هر چه بخواهی، میتوانی در او پیدا کنی.
هوش مصنوعی: هر کسی که به نزدیکی و همجواری او رفت، غیرت و غرور شاهانه اش او را به شدت آزرد.
هوش مصنوعی: برای رعایت ادب، نمیتوان در کنار شاه، آرامگاه هیچ کس دیگری که غیر از شاهان باشد، وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: من در پی یافتن گنج و ثروت هستم، اما در این راه با آداب و احترام قدم برمیدارم.
هوش مصنوعی: ادب و آراستگی من به من کمک میکند تا در جستجوی هدفم موفق شوم و در این مسیر، نیرویی به من میدهد تا بیشتر تلاش کنم.
هوش مصنوعی: من تلاش میکنم تا به جایگاهی برسم و گام به گام پیش بروم تا به موفقیتی دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: خواسته من این است که بیدادگری و سخاوت بینهایت، جمعی از زیباییها و نعمتهای هستی را برایم فراهم کند.
هوش مصنوعی: دوست من لطف خود را نسبت به من کم نمیکند، حتی اگر کار من کم شود.
هوش مصنوعی: او که به ما توانایی بیان و سخن گفتن بخشید، همچنین جواهرات باارزشی به ما داد و چیزهای بسیار دیگری نیز عطا کرد.
هوش مصنوعی: به ما لطف و مرحمت کرده است، لطفی که از دل نیکخواه او نشأت میگیرد، همچون گنجی نادر و باارزش که بسیار بزرگ و گرانبهاست.
هوش مصنوعی: کسی که از این گنج بهرهمند نشده، نمیداند که ارزش واقعی این گنج چقدر است.
هوش مصنوعی: درآمد و معاش جهان به خاطر این موضوع فراهم شده است، و به همین دلیل، هر دو عالم (این دنیا و آن دنیا) از این موضوع آشکار شدهاند.
هوش مصنوعی: جهان در کوی عدم وجود داشت، بدون اینکه از حال و وضعیت جهان آگاه باشد.
هوش مصنوعی: نه کلامی از موجودی و نه نشانهای از مکان، نه خبری از مادهگرایی و نه تصوری از شکل.
هوش مصنوعی: نام سما و لقب ارض به معنای آسمان و زمین است، که در اینجا نشاندهندهی نبودن عمق و طول و عرض مشخصی برای آنهاست. یعنی آسمان و زمین در ذات خود فراتر از اندازهگیریهای معمول هستند و به نوعی بینهایت و گستردهاند. این بیان به تلاش برای نشان دادن عظمت و وسعت آسمان و زمین اشاره دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که هیچ نشانه ای از ابعاد وجود ندارد، دیگر نام ابعاد چه معنا دارد و اصلاً ابعاد چه هستند و کدامند؟
هوش مصنوعی: جز خداوندی که بیهمتاست، هیچ چیز دیگری در عالم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: یک وجود وجود دارد که صفات بسیار زیادی دارد. این وجود واحد و مطلق است و صفاتش همان ذات او هستند.
هوش مصنوعی: این جمله به ویژگیهای خداوند اشاره دارد. یعنی خداوندی که همیشه زنده و نیرومند است و همواره وجود دارد. او یکتا و مستقل از هر چیز دیگری است و ویژگیهای عظمت و جلال به او اختصاص دارد.
هوش مصنوعی: او میبیند و با چشم و زبان خود نمیگوید، این موجود هم هست و هم نیست.
هوش مصنوعی: آن که از او نور چشمانش بیشتر میشود و با کمک دیدش میتواند به راحتی ببیند.
هوش مصنوعی: کسی که قدرت بیان و خواستههایش را دارد، دیگر نیازی به خواستهها و زبان ندارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که او نبود، هیچ نشانی از خود نداشت و به طور کامل وجود نداشت.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به وضعیت افرادی اشاره میکند که در دنیای غیبت و عدم واقعیت غرق شدهاند و از حقیقت دور هستند. آنها در حالتی از خواب یا بیخبری به سر میبرند و از جهان واقعی جدا شدهاند. به نحوی، میتوان گفت که این افراد در آغوش غیب و ناپیدا به سر میبرند و از بیداری و آگاهی نسبت به واقعیات زندگی بیبهرهاند.
هوش مصنوعی: در شب تاریکی بود، و در آن شب تار، همه ما در خواب عمیق فرورفته بودیم و لبهایمان بسته بود.
هوش مصنوعی: در شب تاریکی که همه چیز و حتی خود دنیا در آن به فراموشی سپرده شده بودند.
هوش مصنوعی: موج دریا به اوج رسید و ابر جاودانی از دریای بخشندگی برخاست.
هوش مصنوعی: ابرهایی که در آسمان به صورت درفش درآمدهاند، به نوعی مایهٔ زایش و تولد هستند، همانطور که صدفها در دریا مروارید تولید میکنند. این تصویر به ما یادآوری میکند که از هر پدیدهای میتوان به زیبایی و شکوهی دست یافت.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و روشنی یک گوهر در تاریکی شب اشاره دارد. این گوهر، روشنایی خاصی دارد که باعث میشود تاریکی شب به روشنی روز تبدیل شود و بر جهان تاثیر بگذارد. به عبارت دیگر، وجود این گوهر در میان ظلمت، باعث روشنایی و روشنی بخشیدن به محیط میشود.
هوش مصنوعی: صبحی روشن و دلافزا فرا رسیده که در آن نعمت و عنایت الهی جاری است و نسیم خوشبختی به برکت هدایت و راهنمایی میوزد.
هوش مصنوعی: ظهور خورشید عشق و محبت باعث روشنایی و تابش نور در دو جهان شد.
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر گرمای آن آفتاب، جهانی از خواب بیدار شد و چشمانش را گشود.
هوش مصنوعی: عقل تو از همه چیز دور است، اما وقتی که به رهبری خود میرسی، از همه چیز جلوتر میزنی.
هوش مصنوعی: گروه گروه مردم از نقاط مختلف به هم ملحق میشدند و جمعیت زیادی به صورت منظم و با صفوف منظم در کنار یکدیگر قرار میگرفتند.
هوش مصنوعی: موجودات از عدم به سمت وجود آمدهاند و در میدان مشاهده و آگاهی گرد هم آمدهاند.
هوش مصنوعی: لشکری از هر سو به سرعت به جلو آمدند و صف بستند.
هوش مصنوعی: لشکر حسن از یک سو به میدان آمد و عشق هم با سپاهش از طرف دیگر حاضر شد.
هوش مصنوعی: از سوی حسن جلوههای زیبایی به نمایش درآمد و از طرف عشق، خواستهای به میان آمد.
هوش مصنوعی: عشق و سپاه از ابتدای تا انتهای جهان، زیبایی و وفا را در بر گرفتهاند. زندگی میان این دو اصل از آغاز تا پایان ادامه دارد.
هوش مصنوعی: درد و مشقت فراوانی به وجود آمد و بهصورت صفی از طرف راست و چپ به هم جمع شدند.
هوش مصنوعی: به دل انسانها احساسات و شور و شوقی عمیق و سوزناک وجود دارد، و او با دانش و آگاهیاش بر قلب گروهی تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: عشق از جمع خود جدا شد و فردی به میدان رفت و خواهان نبرد شد.
هوش مصنوعی: آن مردی که دل بزرگ و پرامیدی دارد، وقتی به عشق میرسد، از نبرد و چالشهای عشق فرار نمیکند و به آن میپردازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.