گنجور

 
 
 
مولانا

دل را بدهم پند که عمدا نرود

پیش بت شنگ من از آنجا نرود

لب می‌گزد آن بت که کجا افتادی

او کیست که باشد که رود یا نرود

ابوالحسن فراهانی

نقش رخ او ز چشم بینا نرود

وین چشمه آب عکس اصلا نرود

آینه صورت جهان دیگریم

نقشی که درآید به دل ما نرود

جیحون یزدی

سیل ار سوی شه شد دلت از جانرود

کز سیل جسارت بشه ما نرود

دریاست چو طبع شاه پس دلشده نیل

سوی که رود گر که بدریا نرود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه