گنجور

 
وحشی بافقی

بهر دلم که درد کش و داغدار تست

داروی صبر باید و آن در دیار تست

یک بار نام من به غلط بر زبان نراند

ما را شکایت از قلم مشکبار تست

بر پاره کاغذی دو سه مدی توان کشید

دشنام و هر چه هست غرض یادگار تست

تو بی‌وفا چه باز فراموش پیشه‌ای

بیچاره آن اسیر که امیدوار تست

هان این پیام وصل که اینک روانه است

جانم به لب رسیده که در انتظار تست

مجنون هزار نامهٔ ز لیلی زیاده داشت

وحشی که همچو یار فراموشکار تست

 
 
 
شمارهٔ ۵۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قاسم انوار

دستم بدست گیر، که دل توبه کارتست

جان را نگاه دار، که جان یار غارتست

بر جان و بر دلم نظری کن ز روی لطف

جان را هزار منت و ذل شرمسار تست

اندر مغازه تنم، ای جان نازنین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه