مدتی شد کز گلستانی جدا افتادهام
عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتادهام
نوبهاری میدماند از خاک من گل وان گذشت
گشتهام پژمرده و ز نشو و نما افتادهام
در هوای گلشنی سد ره چو مرغ بستهبال
کردهام آهنگ پرواز و بجا افتادهام
گر نمیپویم ره دیدار عذرم ظاهر است
بسکه در زنجیر غم ماندم ز پا افتادهام
نه گمان رستگی دارم نه امید خلاص
سخت در تشویش و محکم در بلا افتادهام
مایهٔ هستی تمامی سوختم بر یاد وصل
مفلسم وحشی به فکر کیمیا افتادهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از جدایی و افسردگی خود صحبت میکند. او خود را چون پرندهای زندانی توصیف میکند که آرزوی پرواز دارد، اما به دلیل غم و درد، زمینگیر شده است. بهار و جوانی از او دور شده و احساس پژمردگی و بیبرگی میکند. این جدایی و نبود امید به رهایی، او را در زنجیر غم گرفتار کرده و در حال سوختن در یاد معشوق است. در مجموع، شعر به احساسات عمیق اندوه و ناامیدی شاعر اشاره دارد.
هوش مصنوعی: مدتی است که از باغ و بوستان دور افتادهام و مانند قناری، بیبرگ و بیصدا به حالتی دشوار در آمدهام.
هوش مصنوعی: بهار تازه و زیبایی از دلم رفته و گلهای زندگیام پژمرده شدهاند. احساس میکنم که از رشد و شکوفایی دور افتادهام و در حال زوال هستم.
هوش مصنوعی: در فضایی که پر از گل و گیاه است، مانند پرندهای که بالهایش بسته شده، تلاش میکنم تا پرواز کنم اما به خاطر شرایط موجود نمیتوانم.
هوش مصنوعی: اگر به مسیر دیدار تو نمیروم، دلیلش واضح است؛ چون به خاطر غم و اندوهی که گرفتار آن هستم، از پا افتادهام.
هوش مصنوعی: نه به نجات خود امیدوارم و نه به آزادی، به شدت در نگرانی هستم و در شرایط دشوار قرار دارم.
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را بر سر یاد وصال معشوقم سوزاندهام و حالا در افکارم به دنبال راه حلی جادویی برای برطرف کردن ناداریام هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من ز دست دیده و دل در بلا افتادهام
ای عزیزان چون کنم چون مبتلا افتادهام
هردم از چشمم چو اشک گرمرو راندن که چه
تا چه افتادست کز چشم شما افتادهام
کی بود برگ من آن نسرینبدن را کاین زمان
[...]
مرغ قدسم من که در دام بلا افتادهام
ای دریغا در کجا بودم کجا افتادهام
نغمهها در شاخسار باغ رضوان داشتم
اندر این ویرانه منزل از نوا افتادهام
جای دارد گر بنالم همچو بلبل روز و شب
[...]
با دل روشن در این ظلمتسرا افتادهام
نور مهتابم که در ویرانهها افتادهام
سایه پرورد بهشتم از چه گشتم صید خاک ؟
تیرهبختی بین کجا بودم کجا افتادهام
جای در بستانسرای عشق میباید مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.