گنجور

 
وحشی بافقی

دلم را بود از آن پیمان‌گسل امید یاری‌ها

به نومیدی کشید آخر همه امیدواری‌ها

رقیبان را ز وصل خویش تا کی معتبر سازی

مکن جانا که هست این موجب بی‌اعتباری‌ها

به اغیار از تو این گرم‌اختلاطی‌ها که من دیدم

عجب نبود اگر چون شمع دارم اشکباری‌ها

به سد خواری مرا کشتی وفاداری همین باشد

نکردی هیچ تقصیر، از تو دارم شرمساری‌ها

شب غم کشت ما را یاد باد آن روز خوش وحشی

که می‌کرد از طریق مهر ما را غمگساری‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۲۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جویای تبریزی

به عرش عزتم جا داده است اقبال خواری‌ها

نماند ضایع آخر فیض ضایع روزگاری‌ها

چو با تیغ تضرع رو به سویم کرد دانستم

که تابد پنجهٔ خورشید را نیروی زاری‌ها

به نام خویشتن گیری برات لامکان سیری

[...]

یغمای جندقی

حریم عصمت آنگه ناقه عریان سواری‌ها

نگون باد ازهیون چرخ این زرین عماری‌ها

سراری عز و دولت را ستیزه چرخ کرد آخر

به دل دولت به درویشی عوض عزت به خواری‌ها

یکی چونان که نیلوفر در آب از اشک ناکامی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه