ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
مست حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن
بد حریفانند آنها گفتمت هشیار باش
آنکه ما را هیچ برخورداری از وصلش نبود
از نهال وصل او گو غیر برخوردار باش
گرچه میدانم که دشوار است صبر از روی دوست
چند روزی صبر خواهم کرد گو دشوار باش
صبر خواهم کرد وحشی در غم نادیدنش
من که خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و جدایی است. شاعر به طرفِ محبوبش میگوید اگر ترک ما کردی و به جمع دیگران رفتی، با هر که میخواهی همراه شو. او از مشروبات و همنشینی با رقبا نیز هشدار میدهد، زیرا آنها به دلیلی بد هستند. شاعر از درد دوری محبوبش صحبت میکند و به صبر خود اشاره میکند، حتی اگر این صبر دشوار باشد. در نهایت، او میگوید که به خاطر عشق و دیدار محبوبش، آماده است هر تلخی را تحمل کند.
هوش مصنوعی: تو ما را رها کردی، حالا برابری با دیگران، در حالی که ما دیگر یاری نداریم. با هر کسی که میخواهی دوست باش، چون در کنار ما نیستی.
هوش مصنوعی: از شراب زیبایی و لذتهای زندگی با رقبا و دشمنان خود نمیتوانی استفاده کنی، زیرا آنها رقبای بدی هستند. به تو هشدار میدهم که حواست را جمع کن.
هوش مصنوعی: آن کسی که ما هیچ بهرهای از وصالش نداشتیم، از درخت وصل او، غیر از بینصیب بودن نمیتوانیم انتظار داشته باشیم.
هوش مصنوعی: با اینکه میدانم تحمل کردن سخت است، به خاطر دوستم چند روزی صبر میکنم، هرچند این کار دشوار باشد.
هوش مصنوعی: من برای دیدن او که نیست، صبر خواهم کرد، حتی اگر این دلتنگی من را به مرگ بکشاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای سنایی دل بدادی، در پی دلدار باش
دامن او گیر و از هر دو جهان بیزار باش
دل به دست دلبر عیار دادن مر تو را
گر نبود از عمری اندر عشق او عیار باش
بر امید آن که روزی بوس یابی از لبش
[...]
ملکداری با دیانت باید و فرهنگ و هوش
مست و غافل کی تواند؟ عاقل و هشیار باش
پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست
یا مکن، یا چون حراست میکنی بیدار باش
کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش
دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش
امشبم خواب اجل خواهد ربود ای دل ولی
شایدم آن مه بپرسد دیده گو بیدار باش
لاف عشقت میزند هر بی خبر ای مهربان
[...]
عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش
چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش
شوق میگوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باش
وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست
[...]
هیچ نوشی نیست بی نیش ای پسر هشیار باش
خواب شیرین پشه دارد درکمین بیدار باش
قرب آتش طلعتان تردامنی می آورد
آب پای گل مشو، خارسردیوار باش
نشأه زندانی بود در شیشه های سر به مهر
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.