گنجور

 
وحشی بافقی

مغرور کسی به که درت جا نکند کس

وصلی که محالست تمنا نکند کس

نی یوسف مصری تو که در بیع کس آیی

بیعانهٔ جان چیست که سودا نکند کس

روشن نکند چشم کس این طرفه عزیزیست

همچشمی یعقوب و زلیخا نکند کس

مرغ دل ما کیست اگر دامگه اینست

سیمرغ به دام افتد و پروا نکند کس

آه این چه غرور است که سد کشته گر افتد

دزدیده هم از دور تماشا نکند کس

چندین سر بی جرم به دار است در آن کو

یک بار سر از ناز به بالا نکند کس

وحشی سبب ناز و تغافل همه حسن است

حسن ار نبود این همه اینها نکند کس

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۲۳۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

حیف است که سر در سر مینانکند کس

با دختر رزعیش دوبالا نکند کس

زان پیش که در خاک رود، قطره خود را

حیف است که پیوسته به دریا نکند کس

در گرگ نبیند اثر جلوه یوسف

[...]

سعیدا

اشکی که به گلشن چمن‌آرا نکند کس

زنهار که از دیده تمنا نکند کس

محکم نشود جذبهٔ قلاب محبت

تا از ته دل در دل هم جا نکند کس

بردار ز رخ پرده چو خورشید که هرگز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه