جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد
مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد
که دارد باطل السحری که بر بازوی جان بندم
که جادوی قدیمی بر سر سحر و فسون آمد
ندانم چون شود انجام مجلس کان حریف افکن
میی افکند در ساغر کزان می بوی خون آمد
سپر انداختیم اینست اگر چین خم ابرو
که زور این کمان از بازوی طاقت فزون آمد
مرا خوانی و من دوری کنم با یک جهان رغبت
چنین باشد بلیآن کس که بختش واژگون آمد
مگو وحشی چگونه آمدت این مهر در سینه
همیدانم که خوب آمد نمیدانم که چون آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و جنونآسا صحبت میکند که دوباره به سراغش آمده است. او به تاثیرات سحر و جادوی دنیای درون اشاره میکند و تصاویری از نوشیدن میی خونین را توصیف میکند که حالتی خاص به او میدهد. همچنین از کشمکشی بین عشق و دوری یاد میکند و این که چطور میتواند به دعوت عشقی پاسخ ندهد. شاعر به این فکر میکند که عشق چطور به قلبش راه یافته، اما نمیداند چگونه این اتفاق رخ داده است. در نهایت، احساسات عاشقانه و ابهام در مورد تجارب عاشقانهاش را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من قبلاً جنون خاصی داشتم و حالا دوباره آن حال و هوا به سراغم آمده است. این احساس شدید درونم را به شدت تحت تأثیر قرار داده و مرا میخواهد به دنیایی پر از هیجان و شلوغی ببرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به قدرتی اشاره میکند که میتواند جادو و سحر را خنثی کند. او بیان میکند که این قدرت به اندازهای قوی است که میتواند تاثیر جادوهای قدیمی را از بین ببرد و در واقع توانایی حل و فصل مسائل عمیق روحی و معنوی را دارد. به نوعی، این موضوع از پیروزی بر دشواریها و چالشهای زندگی حکایت میکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور پایان مجلس خواهد بود، زیرا آن همنشین (دوست) که شراب میریزد، با شرابی چنین میریزد که بوی خون از آن به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: ما به خاطر زیبایی و جاذبهای که از نظر تو میبینیم، از دفاع و مقاومت دست کشیدیم، زیرا قدرت این کمان به اندازهای است که نمیتوانیم در برابر آن مقاومت کنیم.
هوش مصنوعی: تو مرا فرا میخوانی و من به دوری میگرایم، با اینکه در دل یک عالم اشتیاق دارم. اینگونه است که کسی که شانسش بر باد رفته، در چنین حالتی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: نگو ای وحشی چطور این عشق در دل تو نشسته است، من میدانم که این عشق زیباست، اما نمیدانم که چگونه به دل تو راه یافته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زدلسوزان مرا بر سر همین داغ جنون آمد
زخونگرمان به بالینم سرشک لاله گون آمد
نگردد جمع با شیرین زبانی فارغ البالی
به تنگ افتاد شکر تا زبند نی برون آمد
مرا چون لاله داغ خشک مغزی نیست امروزی
[...]
برون از دیده غواص صد دریای خون آمد
که تا یک گوهر ارزنده از دریا برون آمد
زبس دلهای خونین کرده جا در نافه زلفش
عجب نبود گر از آن موی مشکین بوی خون آمد
مگر زلف نژند تو کمند خاطر من شد
[...]
ز ما هفتاد تن یک یک برون آمد
که خاک از خون پاکش لاله گون آمد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.