گنجور

 
وحشی بافقی

هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد

که به جان‌دادن من گریهٔ بسیار نکرد

که مرا در نظرآورد که از غایت ناز

چین بر ابرو نزد و روی به دیوار نکرد

هیچ سنگین دل بی‌رحم به غیر از تو نبود

که سرود غم من در دل او کار نکرد

روح آن کشتهٔ غم شاد که تا بود دمی

یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد

روز مردن ز تو وحشی گله‌ها داشت ولی

رفت از کار زبان وی و اظهار نکرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شمارهٔ ۱۸۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فضولی

پند بی حاصل من در دل او کار نکرد

کرد آزار دل اندیشه ز آزار نکرد

بر گرفتاری من رحم نیامد او را

ترک آزار من زار گرفتار نکرد

بهر محنت دل من چون دل او سخت نبود

[...]

وحشی بافقی

دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد

جز تو کس در نظر خلق مرا خوارنکرد

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد

هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد

این ستمها دگری با من بیمار نکرد

[...]

صائب تبریزی

تا حیا قطع نظر زان گل رخسار نکرد

مور خط رخنه در آن لعل شکربار نکرد

دهن غنچه تصویر، تبسم زده شد

دل ما نوبر یک خنده سرشار نکرد

رفت چون آبله هر بدگهری دست بدست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه