حداد خبر ندارد از درد
بیهوده چه کوبم آهن سرد
آتش خواهم زدن به عالم
در کوره ی عشقِ یار چون دم
ثابت قدمم بکوی جانان
گر پتک بسر خورم چو سندان
صد شکر که تا اسیر اویم
چون آهن تفته سرخ رویم
باشد دل سخت آن پریوش
چون آهن تفته ی در آتش
باشد، در چشم گریه ی من
آبی که در او نهند آهن
گرم است سرشک چشم بیخواب
از آهن اوست جوش این آب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.