می خور که هر که می نخورد فصل نوبهار
پیوسته خون دل خورد از دست روزگار
می در بهار صیقل دلهای آگه است
از دست یار خاصه به آهنگ چنگ و تار
در عهد گل ز دست مده جام باده را
کاین باشد از حقیقت جمشید یادگار
صحن چمن چو وادی ایمن شد ای عزیز
گل برفروخت آتش موسی ز شاخسار
آموختند مستی و دیوانگی مرا
دیوانگان عاقل و مستان هوشیار
از بندگی به مرتبه خواجگی رسید
هرکس که کرد بندگی دوست بندهوار
وحدت بیا و بر در توفیق حلقه زن
توفیق چون رفیق شود گشت بخت یار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان اهمیت لذتبردن از زندگی و خوشیهای آن میپردازد. شاعر به ما یادآور میشود که باید از نعمتهای بهار و فراوانی زندگی استفاده کنیم، زیرا عدم توجه به این نعمتها باعث رنج و درد میشود. همچنین، او تأکید میکند که باده در بهار، نشانهای از عشق و صفا است و باید از آن بهره برد. در نهایت، شاعر به وحدت و دوستی دعوت میکند و میگوید که سعی در خدمت به دیگران موجب دستیابی به موفقیت و خوشبختی میشود.
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب را فراموش نکن، چون کسانی که از این لذت محرومند، در هر فصل به خاطر سختیهای زندگی، دلی پر از غم و اندوه خواهند داشت.
هوش مصنوعی: در بهار، شراب دلهای آگاه را جلا میدهد، به ویژه وقتی که در کنار آهنگهای ساز، از محبوب یاد کنیم.
هوش مصنوعی: در زمان شکوفایی و زیبایی، هرگز فرصت نوشیدن شراب را از دست ندهید؛ زیرا این لحظات، نشانی از حقیقت و جاودانگی جمشید هستند.
هوش مصنوعی: فضای باغ مانند وادی ایمن شده است، ای عزیز! گلها شکوفه زدهاند و آتش موسی از درختان روشن شده است.
هوش مصنوعی: دیوانگان باهوش و آدمهای هوشیار به من یاد دادند که چگونه مستی و دیوانگی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که با humildt و احترام به دوستش خدمت کند و بندگی او را بپذیرد، به مقام عالی و ارزشمندی دست مییابد.
هوش مصنوعی: بی Unity بیا و در جایگاه توفیق حضور پیدا کن، تا توفیق به مانند رفیق در کنار تو باشد و بختت را یاری کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.