ترک من از خانه بیحجاب برآمد
ماه صفت از دل سحاب برآمد
عاقبتم شد وصال دوست میسر
دیده بختم دگر ز خواب برآمد
عشق ندانم چه حالت است که از وی
ساحت دریا به اضطراب برآمد
لوح چو پذرفت نام عشق، دل و جان
در بر گردون به پیچ و تاب برآمد
این همه شور محبت است که هر دم
بانگ نی و ناله رباب برآمد
می به قدح ریخت از گلوی صراحی
صبح بخندید و آفتاب برآمد
تربت منصور چون رسید به دریا
نقش انا الحق ز موج آب برآمد
بحر حقیقت نمود جنبشی از خویش
موج پدید آمد و حباب برآمد
شاهد مقصود وحدت از رخ زیبا
پرده برافکند و بی نقاب برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و تحول روحی شاعر است. او از خانهای بیحجاب خارج میشود و حسی عمیق از وصال دوست و زیبایی را تجربه میکند. عشق به گونهای موجی از احساسات و شور و شوق در او ایجاد میکند که در کنشهای طبیعت نیز بازتاب مییابد. تصویرهایی از نور خورشید، دریا و حبابها به توصیف حالتهای متغیر عشق و حقیقت پرداختهاند. شاعر با توجه به زیباییهای اطراف و تحریکات درونی، به تجلی وحدت و زیبایی در عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل از خانه بیرون رفت و همچون ماهی که از میان ابرها پدیدار میشود، به شکلی زیبا و جذاب نمایان گردید.
هوش مصنوعی: سرانجام به آرزوی وصال دوست دست یافتم و خوشحالم که بخت من این امکان را فراهم کرد و دیگر از خواب بیدار شدم.
هوش مصنوعی: عشق را نمیدانم چه حالتی دارد که در اثر آن، آرامش دریا نیز به هم میریزد و دچار بیقراری میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که لوح وجود عشق را پذیرفت، دل و جان به شدت در آسمان به تلاطم و چرخش درآمدند.
هوش مصنوعی: محبت به حدی شدید است که هر لحظه صدای نی و ناله رباب به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: نوشیدنی از ظرفی ریخته شد و صبح با لبخندی زیبا آغاز شد و خورشید به آسمان آمد.
هوش مصنوعی: وقتی خاک مدفون شده منصور به دریا رسید، نقش "من حقیقت هستم" از روی موجهای آب نمایان شد.
هوش مصنوعی: خود دریا از درونش حرکتی ایجاد کرد که باعث شد موجی به وجود آید و حبابی روی سطح آب شکل بگیرد.
هوش مصنوعی: معشوق و هدف اصلی، با نمایشی زیبا، حجاب را کنار زد و بدون هیچ پوششی به میدان آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
شاهد سرمست من ز خواب برآمد
نرگس مستانه چون ز خواب برانگیخت
ولوله از جان شیخ و شاب برآمد
پیش جمالش زرشک ماه فروشد
[...]
شب چو به سر رفت و آفتاب برآمد
بخت سرآسیمه ام ز خواب برآمد
مه چو نهان شد درآمد از در من دوست
ماه فرو رفت و آفتاب برآمد
طرّه عنبرشکن به دست صبا داد
[...]
باز، ز خم باده های ناب بر آمد
ناله زار از دل رباب بر آمد
بست نقابی بر آن جمال دل افروز
نور جمالش از آن نقاب بر آمد
هستی ما بدحجاب راه،چو برخاست
[...]
غنچه مستور از نقاب برآمد
گل ز پریخانه حجاب برآمد
برخوری از عمر کز نظاره رویت
عمرسبکسیراز شتاب برآمد
از غم روی که آه سردسحرگاه
[...]
نیمه شب آن مه چو از حجاب برآمد
عقل گمان کرد کافتاب برآمد
کاوش مژگان چنان بسینه اثر کرد
کز گل قبرم پر عقاب برآمد
تا که گریزند مهر و ماه چو خفاش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.