گنجور

 
واعظ قزوینی

بحمدالله که باز از لطف ایزد

در آمد خلق عالم را بتن جان

ز کف چون «شاه عباسی » اگر داد

«صفی » آسا خدیوی یافت ایران

بدست آورد تا زینگونه شاهی

بسی بر دور عالم گشت دوران

شه بیدار دل، کز فیض جودش

نبیند هیچکس خواب پریشان

به پیش ریزش دست سخایش

شده دامن بکف کوه و بیابان

بپای تخت او، تا سر گذارند

گهرها از صدفها گشته غلتان

نگاهش از غضب، خصم دغا را

بود بر سطر هستی خط بطلان

چنان آباد شد گیتی ز عدلش

که تنگی میکند بر گنج ویران

پی این دولت پاینده واعظ

شد از پیر خرد تاریخ جویان

چو دید او تاج اقبالش بسر، گفت:

«صفی گردید شاه ملک ایران