گنجور

 
واعظ قزوینی

خاکساری شده سرمایه آسودن ما

صندل دردسر ماست همین سودن ما

قدر ما تشنه کاهیدن خویش است، بگو

خاکساری نکند سعی در افزودن ما

ننشستیم دمی از تک و پو بهر معاش

نشود همچو نفس فرصت آسودن ما

مردم از حسرت گنجی، که ز بس گمنامی

غم دنیا نشود باخبر از بودن ما

چرخ قوال و، قد ما هست دفش

سنج آن دست ز افسوس بهم سودن ما

طلبد عذر سیه رویی فردا واعظ

چهره امروز بخون جگر اندودن ما

 
sunny dark_mode