گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
واعظ قزوینی

گر به رنگش لاله یی باشد به دامن کوه را

چون صدا حیف است گرد سر نگشتن کوه را

سیل کوه از جا اگر بنیاد شهری میکند

میکند از جای سیل گریه من کوه را

عیب تو خواهی نگوید خصم، عیب او مگو

با خموشی میتوان خاموش کردن کوه را

میخورد زخم جفا، هرکس که دارد جوهری

تیشه بر دل میزنند از بهر معدن کوه را

خودنمایان را میسر نیست یکدم بی ملال

پرگره باشد جبین از سرکشیدن کوه را

دست بر دامن زن استغنای تمکین شیوه را

از حریم دل برون کن آرزوی لیوه را

دامن عقبی بدست آور زمال این جهان

در نکاح آن پری، دلاله کن این بیوه را

خط سبزش پوشد ار سیب زنخدان را، چه غم؟

برگ میپوشند بر رو از لطافت میوه را

با دل روشن، تلاش خاکساری میکند

واعظ ما دارد از آب روان این شیوه را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode