گنجور

 
واعظ قزوینی

کند پیوسته با آن تیغ ابرو هر که دمسازی

برنگ مردم چشمم، کند با خون خود بازی

ببین در اصل و فرع هر نهالی، تا شود روشن

که باشد خاکساری، ریشه نخل سرافرازی

بغمازی اگر دشمن ز عیبم پرده برگیرد

کدامین عیب باشد زشت تر از عیب غمازی؟!

سراپا گرچه عیبم، این هنر دارم که از عیبم

تواند خلقی افتادن به فکر عیب خود سازی

به روم و چین بود نسبت یکی، اهل تجرد را

نگردد هیچ معنی از عبارت ترکی و تازی