گنجور

 
واعظ قزوینی

از کمی پیوسته باید بیشی خود خواستن

میفزاید روشنایی شمع را از کاستن

کعبتین آسا درین دیرین بساط ششدری

نقش کس تا می نشیند، بایدش برخاستن

تا شوی ممتاز، در اصلاح کار خود بکوش

میدهد بر سرفرازی نخل را پیراستن

زیب و زینت نیکمردان را همان نیکی بس است

حسن کامل فارغست از منت آراستن

پای بند این جهان را، لاف آزادی خطاست

از سر خس نیست ممکن شعله را برخاستن

خودنمایی ناقصان را موجب رسواییست

میشود پیدا قد کوتاه در برخاستن

جرم را واعظ در آن درگاه روی دیگر است

عذر تقصیرم، همان تقصیر خواهد خواستن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode