گنجور

 
واعظ قزوینی

نباشدم تن تنها، ز فوج دشمن باک

شرار را نبود از هجوم خرمن باک

ملایمت ز گزند زمانه آزاد است

ندارد آینه آب، از شکستن باک

خط از جمال خداداد، صرفه یی نبرد

چراغ مهر ندارد ز باد دامن باک

نمیکشد دل روشن، کدورت از دنیا

که چشم شعله ندارد ز دود گلخن باک

صف سپاه شهان را نه مانع اجلست

خزان ندارد از خار بست گلشن باک

دلم ز وعظ تو پروا نمیکند واعظ

بلی بلی نبود مرده را ز شیون باک!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode