گنجور

 
واعظ قزوینی

نیست ای دل محنت آباد جهان، جای نشاط

ابله آن کو میکند در وی تمنای نشاط

جز گل آتش نچیند باغبان از شاخ خشک

چند باشی آخر ان عمر جویای نشاط

شادکامیهای عالم، مایه ناکامی است

گریه ها چون ابر میخیزد ز دریای نشاط

لاله غم، سرخ دارد روی باغ عیش را

نیست غیر از نخل ماتم، گلشن آرای نشاط

از هجوم غم نیابد یک نفس جای درنگ

گر رسد واعظ بمحنت خانه ام پای نشاط

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode