غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غرض
کس را نگشته است روا در جهان غرض
باور مکن میان دو همدم یگانگی
چندانکه بر نخاسته است از میان غرض
تا حرف بی غرض نبود، نیست کارگر؛
باشد چو سنگ، بر دم تیغ زبان غرض
صورت برای معنی دل بسته است تن
نبود بغیر آینه ز آیینه دان غرض
کس را بود کدام غرض در جهان دگر؟
زین به که بر نیاید ازین ناکسان غرض
گیرد ز خاک، بی غرضی روی عزتت
خاکت کند بفرق زهر آستان غرض
در چاهسار فتنه و آشوب روزگار
گیرد ترا ز دست تأمل عنان غرض
واعظ شود ز بیغرضی هر غرض روا
اما بشرط آنکه نباشد در آن غرض
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.