گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار
زبان نرم، نهالی که عزت آرد بار!
ز سرخ رویی آتش، ترا شود روشن
که خوی تند چه مقدار خجلت آرد بار
بهم فشردن دست صدف، بس است دلیل
که مالداری بسیار، خست آرد بار
ز جوی آب گل آلود خوانده ام سطری
که انس بدگهر آخر کدورت آرد بار
خطی است بر ورق خشت پخته، بس روشن
که چهره گشتن با خصم خفت آرد بار
صدای دست بهم سودن صدف، اینست
که دل بمال نهادن، ندامت آرد بار!
چنانکه تکیه ببالین نرم خواب آرد
بجاه تکیه زدن نیز، غفلت آرد بار
ز لوح سایه بال هما بخوان واعظ
که صبر مرد، سعادت آرد بار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.