یار در نکته سرایی نه ز کس میماند
حرف در شهد لب او چو مگس میماند
گیردش آینه چهره ز نظاره غبار
در رخ او نگه ما به نفس میماند
روی خود بسکه خراشیدم از دست غمش
خانه آیینه من، به قفس میماند
نیست روزی که کدورت بدل ما نرسد
صبح بر آینه ما به نفس میماند
نیست غیر از سر زانو شب و روزش بالین
سر شوریده واعظ به جرس میماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف احساسات عمیق و درد دل شاعر نسبت به یاری خاص است. شاعر به زیبایی و جذابیت آن یار اشاره میکند و میگوید که کلام او به مانند شهدی شیرین است که همه را به خود جذب میکند. او همچنین به غبار ناشی از فاصله و سردرگمی اشاره میکند که به روی چهرهاش نشسته و نشاندهنده حسرت و دلتنگی اوست. شاعر از آسیبهای عاطفی که از عشق خود دیده، سخن میگوید و به این نکته پرداخته که روزها بر او تلخ میگذرد و کدورتها در دلش باقی میماند. در نهایت، او به حال پریشان خود و دردمندیاش اشاره میکند که همواره در کنار همه این احساسات، تنهایی و فقدان را نیز حس میکند.
هوش مصنوعی: دوست در بیان نکتهها هیچگاه تنها نمیماند و همیشه افرادی به حرفهای او گوش میدهند. مانند مگس که همواره از شهد لب او دور نمیشود.
هوش مصنوعی: به خاطر نگاه کردن به چهرهاش، آینه تصویر او را میسازد، اما غبار روی چهرهاش مانع از آن میشود که ما به وضوح او را ببینیم و نگاه کردن به او باعث میشود نفسمان در سینه حبس شود.
هوش مصنوعی: بیش از حد به خودم آسیب زدم و از درد عشقش عذاب کشیدم، به طوری که حالا حالتم مانند قفسی شده که در آن آیینهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر روز، کدورت و ناراحتی به دل ما میرسد و صبح، به مانند نفس بر آینه، اثر آن بر ما باقی میماند.
هوش مصنوعی: جز سر زانو جایی نیست که در شب و روز بر روی آن استراحت کنم. واعظ در حال ناله و فریاد است و صدای جرسی که به صدا درمیآید، مشابه پرتحرکی و بیتابی من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.