مرا ذکر تو با این کهنگیها تازه میسازد
ز هم پاشیده اوراق مرا شیرازه میسازد
ره سرگشتگی دیگر آید پیش، عاشق را
چو تار وقت و ساعت، تا نفس را تازه میسازد
عمارتهای ابنای زمان مهمان چه میداند؟
که اول خواجه قفل و، آنگهی دروازه میسازد
ز کار زاهد ناقص عمل، یک شعبه این باشد
که هر گوشه مقامی از پی آوازه میسازد
دمی از دست رد عیبجویان، کهنه میگردد
فقیر بینوایی گر قبایی تازه میسازد
بود وقت جدایی از نفس این جسم را دیگر
کجا این نسخه پوسیده با شیرازه میسازد؟
جوانی میخرامد، میرود از ما به آیینی
که ما را کهنه، داغ خویشتن را تازه میسازد
چنین دلکش از آن رو گشته معنیهای رنگینش
که فکر واعظ از خون جگرشان غازه میسازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.