گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
واعظ قزوینی

از بهر دو نان، منت دونان چه ضرور است

هر روز دو صد مرگ به یک جان، چه ضرور است

از شوق تو، نعل لب نان است در آتش

در تب چو تنور از غمش ای جان چه ضرور است

آن را که نهادند به سر تاج قناعت

بستن کمر خدمت سلطان چه ضرور است

تا جمع شود یک دو سه دینار حرامت

دیدن همه شب خواب پریشان چه ضرور است؟

خود را به خطرها ز پی مال فگندن

دادن سر خود در ره سامان چه ضرور است

جایی که رسد دست به دامان تجرد

دادن بکف جامه گریبان، چه ضرور است؟

چون آب روان، خاک بود مسند پاکان

در کلبه ما قالی کرمان چه ضرور است؟!

امروز شدن بر رخ خوبان همه تن چشم

فردا شدنت کور و پشیمان چه ضرور است؟

تا آب لب تشنه یک دانه توان شد

گوهر شدن ای قطره باران چه ضرور است

گیتی است یکی خانه، در آن ما همه مهمان

کردن نسق خانه ز مهمان چه ضرور است

واعظ، اگر از دوست بود گوشه چشمی

چشم نظر لطف ز یاران چه ضرور است؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode