گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ترکی شیرازی

ای سر اله را تو سرپوش!

وی بادهٔ عشق را قدح نوش!

ای کز ز ره لطف و مهربانی!

پرورده پیمبرت در آغوش

ای فرش ز داغ تو عزادار!

وی عرش به ماتمت سیه پوش!

بی جرم سر تو شمر ببرید

با خنجر کین، ز گوش تا گوش

اطفال تو را کسی ز گریه

جز کعب سنان، نکرد خاموش

اصحاب تو از می شهادت

افتاده تمام مست و مدهوش

برند اگر که بندم از بند

یک دم نکنم تو را فراموش

ای یافته، سر خط شهادت

جان کرده فدا به راه امت

ای شاه بریده سر ز خنجر!

ای خسرو بی سپاه و لشگر!

عریان، تنت افتاده بر خاک

خاکت ز وفا کشیده در بر

لرزید زمین، به خود چو سیماب

آن دم که فتادی از تکاور

در ماتمت ای عزیز زهرا

افروخت چو شمع،قلب حیدر

ماهی صفت ای غریب مظلوم!

گشتی تو به بحر خون شناور

از آب لب تو تر نگردید

گردید محاسنت ز خون تر

خونت به زمین کربلا ریخت

زان رو شده تر تبش معطر

جبریل امین فکند بر خاک

از قتل تو تاج عزت از سر

در سوگ تو منکه سوگوارم

از دیده سرشک خون ببارم

ای جد تو مصطفی علی باب!

ای کشتهٔ تیغ و، تشنهٔ آب!

جسمت دو شب و سه روز افتاد

اندر بر آفتاب و مهتاب

خم شد کمرت ز مرگ اقوام

خون شد جگرت ز هجر احباب

لب تشنه تو جان سپردی اما

مرغ و دد و دام جمله سیراب

شد سرخ ز خون، به رنگ یاقوت

جسم تو که بود چون در ناب

اطفال تو را ز بیم دشمن

شب ها نرود به چشمشان خواب

اهل حرمت، ز ترس اعدا

لرزان تنشان، بسان سیماب

بی جرم سرت ز تن بریدند

جسم تو به خاک و خون کشیدند

ای قره عین شاه لولاک

فرزند رسول ایزد پاک

برید سرت ز تن، چو قاتل

عریان بدنت فکند بر خاک

از قتل تو ای عزیز زهرا!

شد شیر خدا حزین و غمناک

در روز شهادت تو شاها!

شد ناله خاکیان، بر افلاک

چون رفت سر تو بر سر نی

جبریل نمود جامه را چاک

افسوس که گشت شاد و مسرور

از کشتن تو یزید بی باک

در روز شمار قاتلانت

گویند چگونه ما عرفناک

شا ها! سرت از قفا بریدند

صد لعن، بر آن گروه ناپاک

«ترکی» ز غمت مدام خواند

این مرثیه را به چشم نمناک

گریم به سر بریدهٔ تو

یا جسم به خون تپیدهٔ تو