گنجور

 
ترکی شیرازی

« چو لاله بین، دل پر درد و داغ، زینب را

دمی بگیر تو مادر، سراغ، زینب را»

به باغ کرب و بلا یافت تا که ره گلچین

اثر نماند زگل ها به باغ، زینب را

از آن زمان که لب خشک کشته شد پسرت

کسی ندیده دگرتر دماغ، زینب را

به قدر آنکه بگرید به قتلگاه حسین

ز جور خصم، نبودی فراق، زینب را

به شام تار خرابه به شام بود شبی

سر حسین تو شمع و چراغ، زینب را

یزید مست شراب و، به طشت راس حسین

ولی زخون جگر، پر ایاغ، زینب را

چو شمع سوختم از داغ لاله ها و فلک

نهاده داغ به بالای داغ، زینب را

رسالت غم خود را به مادرش «ترکی»

نبود چاره به غیر از بلاغ، زینب را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode