گنجور

 
ترکی شیرازی

فلک از پیش توام کرد زکین، دور چرا؟

قسمت از دهر نشد بعد توام گور چرا؟

توشه کشور ایجادی و، فرزند رسول

سر پر نور تو از ملک بدن، دور چرا؟

عقده های دل زینب زتو مفتوح نشد

سینه ات از سم اسبان شده مکسور چرا؟

ای کلیم اله من! کنج تنور خولی

بر سر غرق بخونت شده چون طور چرا؟

هم جوار تو بود اکبر گلگون بدنت

هست لیلای جگر خون، ز تو مهجور چرا؟

دخترانت ز چه بعد از تو پریشان و اسیر

بستهٔ بند گران، عابد رنجور چرا؟

مرگ خود را زخدا از چه نخواهم که یزید

شده از کشتن تو این همه مغرور چرا؟

«ترکی» از خون دل و اشک بصرمی ننهی

به جراحات تنش مرهم کافور چرا؟