باز عشق آمد و زد خیمه به صحرای دلم
لشکر عشق صف آراست به یغمای دلم
دل پر حسرت من گشت گرفتار و اسیر
کرد مو سلسلهٔ سلسله در پای دلم
دل من پای به زنجیر و، شه کشور عشق
ایستاده به کناری به تماشای دلم
آه از این دلک من که چه پر درد دلی ست
چند گویم که دلم وای دلم وای دلم
نشود داغ دلم به ز مداوای طبیب
آه از این داغ که جا کرده به بالای دلم
کاش با ناخنس از سینه برون می کردم
هست در سینه ندانم به کجا جای دلم
در دل خون شده ام راز نهانی ست بسی
فاش ترسم که شود راز نهان های دلم
هر دلی راست یکی قطرهٔ خونی به میان
جز دل من که بود خون همه اعضای دلم
راست گویم نبود سینهٔ من منزل دل
هست در زلف بتی منزل و ماوای دلم
هر چه من سعی کنم کز غمش آسوده شوم
او نهد تازه غمی بر سر غم های دلم
مهر خوبان نرود از دل تنگم بیرون
زانکه جا کرده چو خون در همه رگهای دلم
«ترکی» از خسته دلی هیچ شکایت نکنم
که لب لعل نگار است مسیحای دلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و درد ناشی از آن است. شاعر از آمدن عشق و تسلط آن بر دلش سخن میگوید و احساس میکند که دلش اسیر عشق شده است. او از درد و حسرتی که در دلش وجود دارد، ناله میکند و به ناامیدی از بهبود این درد اشاره میکند. داغ عشق بر دلش نشسته و او در تلاش است تا این رازها را فاش نکند. او توصیف میکند که دلش همچون خون در رگهایش جاری است و این احساسات نمیتوانند به سادگی از دلش خارج شوند. در نهایت، شاعر به زیبایی و قدرت محبت اشاره میکند و از مسیحایی که در دلش وجود دارد، یاد میکند.
هوش مصنوعی: عشق دوباره به زندگیام بازگشته و حالا در دل من مانند یک لشکر خیمه زده است. احساسات عشق به شدت در دل من جوانه زده و آن را تسخیر کرده است.
هوش مصنوعی: دل پر از آرزوهایم به دام افتاد و در پای دلم زنجیرهای عشق در هم پیچیده شده است.
هوش مصنوعی: دل من در اسارت و زنجیر است، در حالی که پادشاه عشق در کنار ایستاده و نظارهگر احساسات من است.
هوش مصنوعی: آه، دل بیچارهام چه درد و رنجی دارد! چند بار باید بگویم که دلم چقدر دردی دارد، وای از دلم!
هوش مصنوعی: دلم از درد و غم به شدت آزار میبیند و هیچ درمانی برایش کارساز نیست. آه چه سخت است این درد که در قلبم جا گرفته و نمیتوانم آن را برطرف کنم.
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستم آنچه در دل دارم را با ناخن از سینهام بیرون بیاورم، اما نمیدانم این احساسات در کدام نقطه از قلبم جا دارند.
هوش مصنوعی: در دل من چیزی پنهان شده است که به شدت حالم را خراب کرده، و میترسم این رازهای نهان از دلم آشکار شود.
هوش مصنوعی: هر کسی یک ذره از درد و غم را در دل خود دارد، اما دل من پر از خون و درد تمامی وجودم است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به وضوح بگویم، دل من در سینهام جا ندارد؛ زیرا منزل و سرای دل من در زلفهای آن بت است.
هوش مصنوعی: هرچقدر که تلاش میکنم از غم او رهایی پیدا کنم، او همیشه غم جدیدی به غمهای قبلیام اضافه میکند.
هوش مصنوعی: محبت و عشق خوبان هرگز از دل من نمیرود، چون مانند خونی در تمام رگهای دلم جا گرفته است.
هوش مصنوعی: از دل خستهام هیچ نالهای نمیکنم، چون لبهای پررنگ و زیبای محبوبم، مانند مسیحی برای دل من درمانده، مایه آرامش و شفا هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون اسیرست در آن زلف سمن سای دلم
چکند گر نکند در شکنش جای دلم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.