گنجور

 
ترکی شیرازی

دل، به دیدار روی توست حریص

چشم، او را همی کند تحریص

هر که در بند تو گرفتار است

کی بود در دلش غم تخلیص

بی شک، آزرده می شود بدنت

گر بپوشی تو را از حریر قمیص

تو که پروای دوستانت نیست

دشمن از دوست، کی دهد تشخیص

بوسه از لعل تو اگر غالی است

در عوض جان «ترکی» است رخیص