باشد به سرم هوای دلبر
جان چیست کنم فدای دلبر
از چشم، عزیزتر ندارم
در چشم من است جای دلبر
بیگانه ز جمله ماسوی شد
هرکس که شد آشنای دلبر
سروی نبود به هیچ بستان
چون قامت دل ربای دلبر
سرچشمهٔ آب زندگانی است
لعل لب جان فزای دلبر
خوبان جهان که شاه حسنند
هستند کمین گدای دلبر
کی دست دهد وصال، «ترکی»
تا سر بنهم به پای دلبر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و آرزوهایش نسبت به دلبر سخن میگوید و عشقش را بالاترین ارزشها میداند. او جانش را فدای دلبر میکند و او را عزیزترین موجود در زندگیاش میشناسد. هیچ بیگانهای نمیتواند جای دلبر را در قلبش بگیرد و تنها اوست که زیبایی و جذابیتش را بر دیگران ترجیح میدهد. لبان دلبر را منبع حیات و زیبایی میداند و به جایگاه او در بین دیگران اشاره میکند. شاعر در انتها به آرزوی وصال دلبر و خدمت به او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: خواب و خیال محبوب در سرم دست میزند، نمیدانم چه کنم، همهچیزم را فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: من هیچ چیز را عزیزتر از چشم تو ندارم، زیرا در چشم من، محبوب من جای دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به محبوب دل نزدیک شود، دیگر از همه موجودات و دنیای بیرون بیگانه میشود.
هوش مصنوعی: هیچ درخت سروی در باغها وجود ندارد که به اندازه قامت دلربای معشوق، دل را تسخیر کند.
هوش مصنوعی: لبهای دلبر همچون سرچشمهای از آب حیات هستند که جان را تازه میکنند و زندگی را بهبود میبخشند.
هوش مصنوعی: در دنیا، زیبا رویان مانند شاه حسن به شدت در حالتی پنهانی و دور از دسترس برای خواهان عشق و زیبایی هستند.
هوش مصنوعی: کی اجازه میدهد که به وصال دست یابم، تا سر و جانم را به پای معشوق نهم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.