گنجور

 
ترکی شیرازی

فصل گل است ساقیا شیشهٔ پر شراب کو؟

گل ز حجاب شد برون، شاهد بی حجاب کو؟

مطربکا تو هم چرا؟ میل طرب نمی کنی

تار تو کو دفت چه شد، چنگ و نی ورباب کو؟

من که به عشق و عاشقی شهرهٔ شهرها شدم

واعظ پندگو چه شد زاهد بی کتاب کو؟

گفتیم از جدایی ام تاب بیار و صبر کن

چون تو ز من جدا شوی صبر کجا و تاب کو؟

دوری تو ز عاشقان، هست عذاب جسم و جان

عاشق بی گناه را بدتر از این عذاب کو؟

نافهٔ مشگ ناب را من به جوی نمی خرم

خوب تر از دو زلف تو نافهٔ مشگ ناب کو؟

از سر زلف خویشتن رشته به گردنم فکن

گردن لاغر مرا خوشتر از این طناب کو؟

از می عشق «ترکیا» مست و خرابم از ازل

در همهٔ جهانیان همچو، منی خراب کو؟

زآتش عشق ات ای صنم! آه دلم کباب شد

گر به کباب مایلی بهتر از این کباب کو؟

خواهم از این سپس کنم جا به مقام عاشقی

جای توان کنم ولی همت بوتراب کو؟