گنجور

 
ترکی شیرازی

نذر کردم گر از این کشور ویران بروم

تا در پیر مغان شاد و غزلخوان بروم

دل به تنگ آمدم از همدمی مردم هند

خوش به هم صحبتی مردم ایران بروم

هند زندان و من اینجا شده ام زندانی

ای خوش آن روز، کزین گوشهٔ زندان بروم

دل از این دیو صفت مردم هندم بگرفت

هدهد آسا به سوی ملک سلیمان بروم

بار الها سببی ساز کزین کشور کفر

همچنان کآمده ام باز مسلمان بروم

همت خضر اگر بدرقهٔ راه شود

چون سکندر به سر چشمهٔ حیوان بروم

با دلی پر غم و دامان پر از گوهر اشک

به زیارت گه سلطان شهیدان بروم

به سر افتاده مرا شوق بیابان نجف

که به پابوس علی سرور مردان بروم

«ترکی» ار آنکه شود مدفن من خاک نجف

از نجف یکسره تا روضهٔ رضوان بروم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode