گنجور

 
طغرای مشهدی

یک شورش ما رهبر صد بارش سنگ است

لیکن سر هنگامه طفلانه نداریم

یک جا نشود جمع، دو برگ طرب ما

داریم گهی شیشه که پیمانه نداریم

گویی که ز ما گم شده انگشت شهادت

روزی که کلید در میخانه نداریم

داریم سر زلف گرهگیر تو در دست

غم نیست اگر سبحه صد دانه نداریم