گنجور

 
طغرای مشهدی

نهان شد صافی ام ز آمیزش ناصاف این مجلس

به چشم میکشان صهبای دردآلود را مانم

نهد پا بر بساط مشربم ترسا وگر مومن

تفاوت نیست پیشم، درگه معبود را مانم

ز جور آسمان، گفتار و کردارم دگرگون شد

به احمد پیروم، لیک امت محمود را مانم

ز عصیان می گریزم وز عبادت می کشم تاوان

نه دنیایی، نه دینی، زاهد مردود را مانم

بجز نقصان ندیدم از جنون عاشقی طغرا

به سودا دشمنم، سوداگر بی سود را مانم