گنجور

 
طغرای مشهدی

درین چمن، گل امسال همچو پار نبود

به جای غنچه شاداب، غیر خار نبود

صنوبر از همه سو آفتاب گز می کرد

ز برگ ریز خزان سایه با چنار نبود

پیاده، رو به عدم داشت فوج تاج خروس

بر اسب چوبی صد شاخ، یک سوار نبود

در آن مقام که رودش سرود مطرب داشت

امید زمزمه در چنگ جویبار نبود

چو گل، فروخته شد طفل مردمان از قحط

امید رزق، کسی را ز کردگار نبود

ز قحط سالی کشمیر گشت طغرا، خشک

مگو که از چه کلام تو آبدار نبود