×
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
آن شد که بدیدار تو میبودم شاد
از عشق تو پروای توام نیست کنون
خواهم که چنان کنی بعشقم مشغول
کز عشق تو با تو هم نپردازم بیش
این همه رنگهای پر نیرنگ
خم وحدت کند همه یک رنگ
اشیا اگر صداست و گر صد هزار بیش
جمله یکی است،چون بحقیقت نظر کنی
آن چشمه که خضر یافت زو آب حیات
در منزل تو است، لیکن انباشتهای
ای دوست ترا بهر مکان میجستم
هر دم خبرت از این و آن میجستم
دیدم بتو خویش را، تو خود من بودی
خجلت زدهام کز تو نشان میجستم
ز یک یک ذره سوی دوست راه است
و یا در چشم تو عالم سیاه است
در این ره گر بترک خود بگوئی
یقین گردد ترا کو تو، تو اوئی
نی حسن ترا شرف ز بازار من است؟
بت را چه زیان چو بت پرستش نبود؟
آزادی و عشق چون نمیآید راست
بنده شدم ونهادم ازیک سو خواست
تشریف دست سلطان چوگان بود ولیکن
بیگوی، درون میدان، چوگان چه کاردارد؟
نی غلط گفتم که اینجاعاشق و معشوق اوست
گرچه ما از عشق او اندر جهان افسانهایم
ما کهایم؟ ازما چه آید؟ تا نپنداری که ما
روی او را آینه،یا زلف او را شانهایم
روزت بستودم و نمیدانستم
شب با تو غنودم و نمیدانستم
ظن برده بدم بمن که من میبودم
من جمله تو بودم ونمیدانستم
زان قبل بود شاهد و مشهود
که بنزدیک خویش هیچ نبود
خلق را روی کی نماید او؟
در کدام آینه در آید او؟
این چه رنگ است بدین زیبائی؟
چه لباس است بدین یکتائی؟
من کل معنی لطیف احتسی قدحاً
و کل ناطقة فیالکون تطربنی
مرا چو دل به خرابات میبرد هر دم
به گرد اهل مناجات و زهد کی گردم؟
حریفی میکنم با هفت دریا
اگرچه زور یک شبنم ندارم
الحمد للّه عنی اننی
کضفدع ساکنة فی الیم
ان هی فاهت ملأت فاها
اوسکتت ماتت منالغم
آنجا که بحر نامتناهی است موج زن
شاید که شبنمی نکند قصد آشنا