عراقی » لمعات » لمعۀ پنجم
در هر آیینه روی دیگرگون
مینماید جمال او هر دم
گه برآید به کسوت حوّا
گه نماید به صورت آدم

عراقی » لمعات » لمعۀ پنجم
چون جمالش صدهزاران روی داشت
بود در هر ذرّه دیداری دگر
لاجرم هر ذرّه را بنمود باز
از جمال خویش رخساری دگر
چون یک است اصل عدد از بهر آنک
[...]

عراقی » لمعات » لمعۀ پنجم
نظارگیان روی خوبت
چو در نگرند از کرانها
در روی تو روی خویش بینند
زینجاست تفاوت نشانها

عراقی » لمعات » لمعۀ ششم
هر دم که در صفای رخ یار بنگرد
گردد همه جهان بحقیقت مصورش
چون باز در فضای دل خود نظر کند
بیند چو آفتاب، رخ خوب دلبرش

عراقی » لمعات » لمعۀ ششم
عشق مشاطهایست رنگ آمیز
که حقیقت کند برنگ مجاز
تا بدام آورد دل محمود
بطرازد بشانه زلف ایاز

عراقی » لمعات » لمعۀ هفتم
هر گدائی مرد سلطان کی شود؟
پشهای آخر سلیمان کی شود؟
نی عجب این است کان مرد گدا
چون که سلطان است، سلطان کی شود؟
بوالعجب کاریست،بس نادر رهی
[...]

عراقی » لمعات » لمعۀ هفتم
میل خلق جمله عالم تا ابد
گر شناسند واگر نه سوی تو است
جز ترا چون دوست نتوان داشتن
دوستی دیگران بر بوی تو است

عراقی » لمعات » لمعۀ هشتم
یاری دارم که جسم و جان صورت اوست
چه جسم و چه جان؟ جمله جهان صورت اوست
هر صورت خوب و معنی پاکیزه
کاندر نظر من آید آن صورت اوست
