گنجور

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۵

 

ساقی اگرت هوای ما هی،

جز باده مباد نزد ما هی!

سجّاده و خرقه در خرابات

بفروش و بیار جرعه ای می

گر زنده دلی شنو ز مستان

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۶

 

برو ای طبیبم از سر که خبر ز سر ندارم

به خدا رها کنم جان که ز جان خبر ندارم

به عیادتم قدم نه که ز بی‌خودی شوم به

می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم

غمم ار خوری از این پس نکنم ز غم خوری بس

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۷

 

دلبر و جانان من برد دل و جان من

برد دل و جان من دلبر و جانان من

از لب جانان من زنده شود جان من

زنده شود جان من از لب جانان من

روضه ی رضوان من خاک سر کوی دوست

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۸

 

عید است و موسم گل، ساقی بیار باده

هنگام گل که دیده بی می قدح نهاده

زین زهد و پارسایی بگرفت خاطر من

ساقی بده شرابی تا دل شود گشاده

صوفی که دی نصیحت می­کرد عاشقان را

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۹ - رباعی

 

روزی که فلک از تو بریده‌ست مرا

کس با لب پر خنده ندیده‌ست مرا

چندان غم هجران تو بر دل دارم

من دانم و آن که آفریده‌ست مرا

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۰

 

اکنون که ز گل باز چمن شد چو بهشتی

ساقی می گلرنگ طلب بر لب کشتی

زنگ غمت از دل می خون‌رنگ برد پاک

بشنو که چنین گفت مرا پاک سرشتی

گر محتسبت بر کدوی باده زند سنگ

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۱ - رباعی

 

زآن بادهٔ دیرینهٔ دهقان پرورد

در ده که تراز عمر نو خواهم کرد

مستم کن و بی خبر ز احوال جهان

تا سر جهان بگویمت ای سره مرد

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۲ - رباعی

 

شب رفت به پایان و حکایت باقیست

شکر تو نگفتیم و شکایت باقیست

گستاخی ما ز حد برون رفت ولی

المنة لله که حکایت باقیست

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۳ - رباعی

 

یا کار به کام دل مجروح شود

یا ملک دلم بی ملک روح شود

امید من آن است به درگاه خدا

کابواب سعادت همه مفتوح شود

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۴ - رباعی

 

راه طلب تو خار غم‌ها دارد

کو راهروى که این قدم‌ها دارد؟

دانى که ز روشناس عشق است آنکو

بر چهرهٔ جان داغ ستم‌ها دارد

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

آن بنده‌پروری که زبان در دهان نهاد

درّ کلام در صدف هر زبان نهاد

جان را ز لطفِ عَذْب، غذایی لطیف داد

دل را مُفَرَّحی ز سخن در بیان نهاد

در بحرِ سینه، دُرّ معانی بپرورید

[...]

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

چشم و چراغ جمع رسُل هادی سُبُل

سلطان چار بالش ایوان اصفیا

گنجینهٔ حقایق اسرار کاینات

مجموعهٔ مکارم اخلاق انبیا

دستش محیط جود و دمش کیمیای علم

[...]

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

مستغرق درود و ثنا باد روحشان

تا روز را فروغ بود شمع را شعاع

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

گر بُدی گوهری ورای سخن

آن فرود آمدی به جای سخن

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

قافیه سنجان چو قلم برکشند

گنج دو عالم به سخن دَر کشند

خاصه کلیدی که درِ گنج راست

زیر زبان مرد سخن سنج راست

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

بشوی اوراق اگر هم‌درس مایی

که علم عشق در دفتر نباشد

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

حسد چه می‌بری ای سست‌نظم بر حافظ

قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

دور مجنون گذشت و نوبت ماست

هرکسی پنج روز نوبت اوست

حافظ
 

حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ

 

حافظ خلوت‌نشین دوش به میخانه شد

از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد

حافظ
 
 
۱
۳۰
۳۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۶