ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
سیمین ز نخست آن تویا شیرین سیب
یا رب چه خوش آمدم بدندان این سیب
آن خال نگر بر زنخ ساده او
چون نقطه عنبر زده بر سیمین سیب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
گفتم که شنیدم که ترا زحمت تب
افتاد و مرا شد ز غمت روز چو شب
چون در دل سوزان منش هست مقام
نازک تنش ار گرم بود نیست عجب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
در هجر بسی مکوش ای در خوشاب
کایام میان ما بصد جهد و شتاب
دوری فکند چنانک اندر همه عمر
خواهی که ببینی و نبینی جز خواب

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
ای بس که دلم در پی تحقیق شتافت
بس موی که در فکرت باریک شکافت
تا عاقبت الامر بدانست که اوست
آنذره کزو هزار خورشید بتافت

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
افسوس که عمر من ز هفتاد گذشت
بگذشت چنانکه بگذرد باد بدشت
چون آخر کارها فنا خواهد بود
پس مدت عمر ما چه هشتاد و چه هشت

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
ایدل اگر اعتقاد تو هست درست
می دان که ترا روزی تو خواهد جست
خوشباش که دیگری نتاند خوردن
رزقی که بنام تست مجرا ز نخست

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱
افسوس که موسم جوانی بگذشت
و ایام نشاط و شادمانی بگذشت
زین پس همه عالم ار مسلم شودم
خاکش بر سر چو زندگانی بگذشت

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲
ای کرده هوای مال نا پروایت
بشنو سخنی عرضه کنم بر رایت
وارث پسرینه چون نداری باری
بیگار مکن برای دختر گایت

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳
ایدل غم این عالم فانی هیچست
وین یکدوسه روزه زندگانی هیچست
بگذار جهانرا و مپندار کسیست
کاحوال وی ار نیک بدانی هیچست

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴
ای دل چو نعیم این جهانی شدنی است
وین مملکت حیات فانی شدنی است
غمگین مشو ار هست و گر نیست از انک
بر وفق قضای آسمانی شدنی است

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵
ایدل همه عمرت این تبهکاری چیست
وندر سرت آهنگ گنهکاری چیست
گردون کبود سرخ چشمی نخرد
با موی سفیدت این سیهکاری چیست

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶
ایدل اگر آسایش جانت هوس است
ور مملکت هر دو جهانت هوس است
بشنو سخنی ریخته در قالب حق
بر کن طمع از هر چه بدانت هوس است

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷
افسوس که رفت عمر و حاصل هیچ است
حق داده ز دست و کار باطل هیچ است
گر هست جز ابر عمل نیک و بهست
پس حاصل امید تو ایدل هیچ است

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸
آنکس که دلم بدو تولا کردست
وز طاعت غیر او تبرا کردست
خوش داشت مرا تا بکنون و اکنون هم
اسباب سعادتم مهیا کردست

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹
ایعشوه دهان ترک شما کردم و رفت
رخ سوی در سخا کردم و رفت
چون بوی وفاتان نشنیدم همه را
در لعنت ایزدی رها کردم و رفت

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰
از حکم ازل بهیچ رو مهرب نیست
در عالم جان تفاوت مذهب نیست
سر جمله یکی بود گراز حق نگری
چون مورد جمله غیر یک مشرب نیست

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۱
ایدل بدو نیک اینجهانی هیچست
وینعالم بی ثبات فانی هیچست
سر تا سر نقشها خیالیست بخواب
از خواب در آی تا بدانی هیچست

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲
از تاب جگر دوش روانم میسوخت
خون دل و مغز استخوانم میسوخت
میسوختم و اشک همی ریخت چو شمع
و آن اشکم ازان بود که جانم میسوخت

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳
امروز کسی که شهره در شیر دلیست
در ملک علی والی و در فقر ولیست
از جمله خلایق ار بپرسند که کیست
کویند سپهدار جهان عبدالعلیست

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۴
آن سرو سهی که جاش در چشم منست
بی لعل لبش بحر گهر چشم منست
دیدم برهش بتازگی آب روان
و آن آب روان هنوز در چشم منست
