گنجور

 
طبیب اصفهانی

مرغی که بکوی تو ز پرواز نشیند

از جور تو هر چند رمد باز نشیند

شد یار و درآمد ز درم غیر و روانیست

جغد آید و در منزل شهباز نشیند

مرغ دل ما از قفس سینه پریده است

تا بر لب بام که ز پرواز نشیند

دیرند اسیران تو ناکام بدامت

رحمست بصیدی که ز آغاز نشیند

شد شمع بسی کشته و آتشکده خاموش

کی آتش ما سوختگان باز نشیند

تا چند طبیب از غم بیگانه پریشان

وقتست که در انجمن راز نشیند