گنجور

 
سوزنی سمرقندی

تاج خرقان به بخارا به لب جوی بشیر

خر مغ . . . اد و بترسید ز تاوان دادن

به سمرقند کنون هم خر مغ می‌طلبد

تا به . . . اید که ز حرفت نتوان استادن

خر خمخانه ز من چون خر بر یخ مانده است

عاجز از رفتن و استادن و از افتادن

گفتم ای خواجه بدین حال مغ اندیش مباش

خر مغ نیست توانی خر ترسا . . . ادن