گنجور

 
سوزنی سمرقندی

خواجه امام خطیب نوحی بادا

عمر تو از عمر نوح نیز فزونتر

نخشب گشته ز مصر خرم و خوشتر

عزت تو در وی از عزیز فزونتر

هرکه ترا دوستدار نیست بنخشب

گوه بریشش درون و تیز فزونتر

خواجه حسین ترا بروی تو فردا

دعوت سازم ز ببست حیز فزونتر

مطرب و ره گوی خوانم از برده صف

باده ز پنجاه قطر میر فزونتر

تا زان آرم به پیش او بنشانم

از عدد کوز و از مویز فزونتر

رخ بسفیدی و زلفشان بسیاهی

از شب و روز دی و تمیز فزونتر

هریک مانند میر احمد از دول

. . . ون بود باز از فقیر فزونتر

نزد غلامبارگان شهر نماید

قیمت . . . ونشان ز یک پشیز فزونتر

وز پی تو تازگی گریز گریزان

در حیل از ما گه گریز فزونتر

نازی آرم چنانکه حلقه . . . ونش

ناید از چشم کفجلیز فزونتر

چیزی بفرست تا بسازم دعوت

زانکه ندارد درست چیز فزونتر