ایزد چو مرده خواند مر آن را که مرد نیست
من نیز خویشتن را مرده شمردهام
از اعتقاد پاک وز ایمان پر خلل
بر مرگ دل نهادهام و دین سپردهام
دشمن به دوستان خبر افکند مرگ من
این چند گه که زحمت ایشان نبردهام
آگاه باد دشمن من زان که من هنوز
دمسخت و سرخروی و قویناک گردهام
در مجلس جمال نکسبه نشسته خوش
با پنج شش حریف و خوشم نه فسردهام
اندر بزرگ داشت من آن مهتر بزرگ
با مهتران زیرک بیننده خردهام
بس باده لطیف مروق چشیدهام
بس شاهد ظریف نکورو فشردهام
چون ره گشاده گشت، نخواهم خط همه
با خویشتن سپارم و گویم نمردهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان حس فردی از زندگی و مرگ میپردازد. شخص در آن اعلام میکند که اگرچه دیگران او را مرده میدانند، اما او خود را زنده و پرنشاط میبیند. او به اعتقاد و ایمان خود اشاره میکند و میگوید که از مرگ دل برآورده است. همچنین از شادی و خوشیهایی که در جمع دوستان و در مجالس مختلف تجربه کرده یاد میکند. او بهوضوح میگوید که هنوز زنده و سرزنده است و حاضر نیست به سادگی از زندگی کنارهگیری کند. در نهایت، او نیت دارد که با خود بماند و نشان دهد که مرده نیست.
هوش مصنوعی: خداوند کسی را که مرده است، بهحقیقت مرده میداند و من هم خود را مانند او، مرده تصور کردهام.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من با باور خالص و ایمانی استوار به مرگ فکر میکنم و دینم را به چیزی که معتبر و محترم است سپردهام.
هوش مصنوعی: دشمن به دوستانم خبر داد که من مردهام، در حالی که من تا به حال زحمت و رنجی برای آنها نداشتهام.
هوش مصنوعی: دشمن من بداند که من هنوز در اوج قدرت و انرژی هستم و هیچ نشانهای از ضعف در من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در محفل زیبایی که همه شاداب و سرزندهاند، من همراه چند دوست خوب نشستهام و حال من نیز خوب است و کسالت و افسردگی ندارم.
هوش مصنوعی: من به قدری به بزرگداشت آن فرد بزرگ اهمیت میدهم که حتی به دانایی و تیزبینی دیگر رهبران هم توجه دارم.
هوش مصنوعی: من نوشیدن شراب ملایم و خوشطعم را تجربه کردهام و همچنین زیباییهای ظریف و دلانگیز را به خوبی نزد خود حفظ کردهام.
هوش مصنوعی: زمانی که مسیر برای من باز شد، دیگر نیازی به رنجها ندارم و به خودم میگویم که هنوز زندهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاقانیا به کعبه قسم یاد کن که من
زانگه که کعبهوار در این سبز پردهام
گرچه ز هر چه دوست بد آزار دیدهام
ورچه ز هر که خصم بد آسیب خوردهام
در کار هیچ دوست منافق نبودهام
[...]
جان را به لعل چون شکرت تا سپردهام
دیدست لذتی که من از رشک مردهام
شوق تو رهنمای وجودم شد از عدم
نی من به اختیار خود این ره سپردهام
در غربت وجود که وادی حیرتست
[...]
در راه عشق توشهٔ امنی نبردهام
از دیر تا به کعبه همین سنگ خوردهام
هستی جنون معاملهٔ صبح و شبنم است
اشکی چکیده تا رگ آهی فشردهام
محمل کش تصور خلد انتظار کیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.