گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ایزد چو مرده خواند مر آن را که مرد نیست

من نیز خویشتن را مرده شمرده‌ام

از اعتقاد پاک وز ایمان پر خلل

بر مرگ دل نهاده‌ام و دین سپرده‌ام

دشمن به دوستان خبر افکند مرگ من

این چند گه که زحمت ایشان نبرده‌ام

آگاه باد دشمن من زان که من هنوز

دم‌سخت و سرخ‌روی و قوی‌ناک گرده‌ام

در مجلس جمال نکسبه نشسته خوش

با پنج شش حریف و خوشم نه فسرده‌ام

اندر بزرگ داشت من آن مهتر بزرگ

با مهتران زیرک بیننده خرده‌ام

بس باده لطیف مروق چشیده‌ام

بس شاهد ظریف نکورو فشرده‌ام

چون ره گشاده گشت، نخواهم خط همه

با خویشتن سپارم و گویم نمرده‌ام

 
 
 
خاقانی

خاقانیا به کعبه قسم یاد کن که من

زانگه که کعبه‌وار در این سبز پرده‌ام

گرچه ز هر چه دوست بد آزار دیده‌ام

ورچه ز هر که خصم بد آسیب خورده‌ام

در کار هیچ دوست منافق نبوده‌ام

[...]

فضولی

جان را به لعل چون شکرت تا سپرده‌ام

دیدست لذتی که من از رشک مرده‌ام

شوق تو رهنمای وجودم شد از عدم

نی من به اختیار خود این ره سپرده‌ام

در غربت وجود که وادی حیرتست

[...]

بیدل دهلوی

در راه عشق توشهٔ امنی نبرده‌ام

از دیر تا به ‌کعبه همین سنگ خورده‌ام

هستی جنون معاملهٔ صبح و شبنم است

اشکی چکیده تا رگ آهی فشرده‌ام

محمل کش تصور خلد انتظار کیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه