گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ما را ز غم عشق تو ایدوست بس آخر

آن شادی وصل تو کجا رفت پس آخر

وصل تو ز من رفت و پس وی نگرانم

گر باز نگردد نکند روی پس آخر

داریم هوا و هوس وصل تو در سر

جاوید نمانند هوا و هوس آخر

هم با من بیچاره بیک حجره درآئی

گردد دل تو نرم بگفتار کس آخر

یکروز نیاید که یکی یار موافق

با تو نفسی صدق زند بی مگس آخر

وز صحبت ناجنس خسان دست بداری

تا چند بود صحبت ناجنس و خس آخر

گر عمر من از دهر بجز یکنفسی نیست

با تو بهمان یکنفسم هر نفس آخر

هرگز بر من بی دگری راه ندانی

ره رفت نداند بر موئی جرس آخر

ای زلفک تو دزد و دل من عسس او

آندزد بدست آرد یکشب عسس آخر

فریاد رسم کوئی یکروز بجانت

چون کار بجان آمد فریادرس آخر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode